سر به افلاک کشد شرح دلم را تو ندانی
چون بسوزد ز داغ دلم خورشید طلایی
هفته ها می گذرد حال مرا میبینی ؟
گرم و آسوده کنار مادرت میشینی !
پرسشی دارم که را گویند برادر
نارفیقانم شدند از تو که بهتر
وای چه گویم من از این بد خانواده
میشود حالم ز این اوصاف شود به ؟
گر به خورشید طلایی دل من گرم نبود
جملاتی که نوشتم به نظر اینجا بود ...