کیش و مات شدگان

کیش و مات شدگان

فصلی نو در صفحه ی سفید و سیاه شطرنج زندگی
کیش و مات شدگان

کیش و مات شدگان

فصلی نو در صفحه ی سفید و سیاه شطرنج زندگی

شیلائو الشعراء لاری

دلم ست وقتی امبینا سر برج
حقوقوم خرده و از غم بدم سرخ 
شگت شیلا اشکم بگره تش
حقوقت جمع بکن تا که ببش خش
امون از دست دنیا و زمونه
که نصف برج زمین گیرم اخونه 
شو اول کباب و گوشت لایی
سر سیخ امزتسون جات خالی
شو دوم بوئس پولو اکوئ نی
باید بو بکشم وقتی که املی 
پدار سالم چونه پارسال امی اند
اسال از دم بن اچم و سوء قند
 وسوی پول غصه خرده چی شبا نی
تک کیفم بده پاک چی شجا نی

مطلبی از خورشید طلائی

سر به افلاک کشد شرح دلم را تو ندانی
چون بسوزد ز داغ دلم خورشید طلایی 
هفته ها می گذرد حال مرا میبینی ؟ 
گرم و آسوده کنار مادرت میشینی ! 
پرسشی دارم که را گویند برادر 
نارفیقانم شدند از تو که بهتر 
وای چه گویم من از این بد خانواده 
میشود حالم ز این اوصاف شود به ؟ 
گر به خورشید طلایی دل من گرم نبود
جملاتی که  نوشتم به نظر اینجا بود ...